متن پشت جلد
محیط جذاب دانشکده به دلیل مزاحمتهای عاشقی ناخلف برای ترمه تلخ و ملالآور میشود.
مشکلات مالی و ناملایمات از یک سو، آزار و اذیت جناب مزاحم از سوی دیگر، عرصه را بر او تنگ میکند، هنوز بر هیچ مشکلی فایق نیامده که عشق پسرعموی از فرنگ برگشته چون آواری بر سرش فرو میریزد...
درمانده و پریشان در جستوجوی راهحل مناسبی، ناگزیر تصمیمی عجیب، سؤالبرانگیز و در عین حال هیجانانگیز میگیرد. تصمیمی هنجارشکن و مغایر با عرف جامعه! که...
نقد و بررسی
بقيه مسافرام كمكم سوارشدن و پنج دقيقه بعد اتوبوس راه افتاد. آسمون پر ستاره بود. سرمو چسبوندم به شيشه و نگاشون كردم، دلم مىخواست تو خونهامون باشم پيش بقيه... الان ديگه سر ميز شام جمع بودن و حتماً ديدن جاى خاليم همهاشونو ناراحت ميكرد... يعنی دندونپزشك شدن به اين همه دورى و دردسر مىارزه؟ حتما مىارزه والا اينقدر درس نمىخوندم. چشمامو رو هم گذاشتم و به سرعت خوابم برد. تا خود صبح خوابيدم انگار رو رختخواب پر قو بودم. بيدار كه شدم هوا روشن بود و نزديك تهران بوديم. شاداب با صورت باد كرده گفت: ساعت خواب خانوم، خوش به حالت كه اينقدر راحت خوابت مىبره. من بدبخت تا صبح جون كندم و پلك رو هم نذاشتم.
- يعنى تو به خوابيدن من بيچاره هم حسوديت ميشه؟
- فقط به اين يكى، مگه چيز ديگهاىام دارى كه قابل حسادت باشه.
نيم ساعت بعد تو ترمينال بوديم. ساعت هفت و نيم صبح بود. پياده شديم و وسايلمونو تحويل گرفتيم. طبق قرار مىبايست تارخ بياد دنبالم. اما هرچى چشم چرخوندم اثرى از آثارش نديدم كه نديدم. ميدونست زود ميرسم، شايدم خواب مونده بود. يه ربع ديگه صبر كرديم و در نهايت مجبور شديم از اون محيط آلوده و پر سر و صدا و پر از افراد مزاحم فرار كنيم.
هر كس مىرسيد يه حرف زشت ميزد و متلكى بارمون مىكرد. برخلاف هميشه دل و دماغ جواب دادنم نداشتم. تازه اگرم داشتم، ترجيح مىدادم با اين افراد دهن به دهن نشم.
اگه دستم به تارخ مىرسيد ميدونستم چيكارش كنم؟! از خجالت داشتم آب مىشدم پيشنهاداى زشت و زنندهاى بهم شد كه داغ شدم.
با غصه و حرص از ترمينال اومديم بيرون و ماشين دربست گرفتيم. اول شاداب پياده شد و بعدشم من تا خونه تارخ رفتم. چقدر ماشين، چقدر شلوغى و دود و دم...
چشمام از دود مىسوخت... چقدر هوا كثيف بود. دلم واسه هواى تميز و پاك شيراز خودم تنگ شد.
توى يه محله خلوت و خوش آب و هوا روبروى يه آپارتمان بزرگ بيست واحدى پياده شدم. كرايه رو دادم و چمدون و ساك رو گذاشتم جلوى در... زنگ آپارتمان تارخ رو زدم. بعد از چند ثانيهی طولانی صداى خوابالوى گلپر از افاف اومد: بله.
دهنمو به آيفون نزديك كردم: سلام گلپرجون. منم ترمه.
بدون هيچ حرفى در رو باز كرد. شونه بالا انداختم و به زحمت وسايلمو تا جلوى آسانسور بردم. خدا رو شكر كه آسانسور داشت والا چه جورى مىخواستم چهار طبقه اين بار و بنديل رو خركش كنم! از آسانسور پياده شدم. گلپر هنوز در واحد رو باز نكرده بود، دلم گرفت ولى به خودم گفتم: لابد لباسش مناسب نبوده...
زنگ زدم، چند لحظه بعد در رو باز كرد. هنوز لباس خواب تنش بود، موهاش با بىقيدى روى شونههاش ول بود، تو چشماى سبز خوشرنگش و روى لبای قرمز خوش حالتش هيچ اثرى از شادمانى نبود.
خودمو از تنگ و تا ننداختم، يه لبخند پت و پهن نشوندم روى لبم و ذوق زده گفتم: سلام گلپرجون. نميدونى چقدر دلم برات تنگ شده بود.
سر تا پاشو نگاه كردم: بزنم به تخته... هر دفعه مىبينمت خوشگلتر شدى.
يه لبخند سرد و بىنمك زد، به روى خودم نياوردم: تعارفم نمیكنى بيام تو.
از جلوى در رفت كنار، با هن و هن ساك و چمدونو كشيدم تو آپارتمان شلوغ و درهم برهم. تعجب كردم! گلپر خيلى با سليقه و مرتب بود.
نشستم روى مبل، براى اينكه يه حرفى زده باشم گفتم: چى مىكشين از دست اين شلوغى و ترافيك؟!
روبروم نشست و پا روى پا انداخت و دستاشو گذاشت رو دستههاى مبل و بهم زل زد. هنوز جواب سلاممو نداده بود. دكمههاى مانتوى خاكسترى رنگمو باز كردم و گره روسريمو شل: تارخ كجاست؟
زورش مىاومد جواب بده: سركار.
- تو ترمينال خيلى منتظرش بودم، گفته بود ميآد دنبالم.
يه نگاه عاقل اندر سفيه بهم كرد: اگه مىخواست بياد دنبالت و بعداً بره سر كار تا ساعت ده هم نمىرسيد. مگه تو اين شلوغ پلوغى و ترافيك كسى وقت داره به اين كارا برسه؟! در ضمن آژانس مال اين موقعهاس ديگه! دورهاى نيست كسى از كسى توقع داشته باشه.
يه پارچ آب يخ خالى كردن روم، منِ زبون دراز زبونم بند اومد. دنبال يه جمله مناسب مىگشتم، شروع كردم با بند کیفم ور رفتن، خوشآمد گويى جالبى نبود. باورم نمىشد اين همون گلپر باشه! چقدر عوض شده بود، به زحمت گفتم: نه گلپرجون من كه از تارخ نخواسته بودم بياد دنبالم؛ خودش گفت ميآد!
بلند شد: حالا كه نتونست. كاراى مهمترى هم داره.
چه پررو و بدرفتار! با اين حال به خودم گفتم: سر صبح اومدم از خواب بيدارش كردم و توقع دارم بشكن و بالا بنداز راه بندازه. طفلك اول صبح حوصله خودشم نداره چه برسه به من كه مثل خروس بىمحل مىمونم.