متن پشت جلد
اتوبوس میآید. همه ریسه میشویم به طرف در. هول زده. بینوبت. شلوغ است. هرکس سر دیگری داد میزند. جا نیست. جا هم اگر باشد، اتوبوس مسافرها را جا میگذارد. راننده بیحوصله است، زود راه میافتد. به میلة سقف آویزانم. هنوز صد قدمی نرفتهایم که چشمم به نوشتة بالای در یک ساختمان میافتد، «مرکز توانبخشی». اینجا معلولهای جنگی را رو به راه میکنند. دولتیست. همهچیز یادم میآید. میخندد و دست تکان میدهد. مسخرهام نمیکند. دندانهای درشت و سفیدش بیخودی نیست که پیداست. معنی خندهاش را میفهمم «دیدی!» یا چیزی شبیه این.
دیدم.
صبح پاییز بود. شوخی میکردند. کنار هم ایستاده بودند. نامنظم. بیحوصله. فقط با هم حرف میزدند. لباس سربازی پوشیده بود.
میگفت: «سنگر میسازیم ویلایی...»
درباره محصول
چاپ اخر زندگی نوشته ی ابراهیم رهبر است که توسط نشر کتاب مس در سال 1393 و 168 صفحه به بازار عرضه شده است. این اثر از نظر موضوعی در دسته/های ذیل قرار میگیرد:
از این نویسنده کتاب های ذیل نیز منتشر شده است:
دود و آه از انتشارات : نشر کتاب مس در شهری کوچک از انتشارات : نشر مس