متن پشت جلد
بعد از روز واقعه، هیچکس سرهنگ را ندیده بود؛ نه خودش را و نه آن چند جوان افغانی را که همیشه همراهش بودند و روزهایی که سرهنگ هوس خانهنشینی میکرد با قیافههای خجول در بقالی و نانوایی محل ظاهر میشدند. اولین روزهای بعد از واقعه، از اینکه سرهنگ را در پارک نمیدیدم و صدای برخورد عصای عاجنشانش را روی سنگفرشها نمیشنیدم، احساس آزادی میکردم. دیگر لازم نبود هر روز صبح نیت شومم را یدک بکشم. بیست بار محوطة پارک را دور بزنم و دست آخر، ناکام، با همان بار سنگین صبح به خانه برگردم. حالا که به گذشته فکر میکنم رد پای کینهای را که از سرهنگ به دل داشتم همهجا میبینم. آرزوهای دور و دراز زندگیام در آن روزهای پر از کینه فقط در یک چیز خلاصه میشد: اینکه در یکی از روزهای گرم تابستان که سرهنگ برای پیادهروی صبحگاهی به پارک میآید، فرصتی پیدا کنم تا دور از چشم پسران افغانی، چوبی جلو عصایش بگیرم و شاهد زمین خوردنش باشم.
ـ از متن کتاب ـ
نقد و بررسی
«سرهنگ تمام» نوشتهی «آتوسا افشیننوید» شامل ۵ داستان کوتاه است: سرهنگ تمام، غوغای گنگ شهر، سفارش یک سنگ قبر، کفن کهنه و شب آخر
بعد از روز واقعه هیچکس سرهنگ را ندیده بود؛ نه خودش را و نه آن چند جوان افغانی را که همیشه همراهش بودند و روزهایی که سرهنگ هوس خانهنشینی میکرد با قیافههای خجول در بقالی و نانوایی محل ظاهر میشدند. اولین روزهای بعد ازواقعه، از این که سرهنگ را در پارک نمیدیدم و صدای برخورد عصای عاجنشانش را روی سنگفرشها نمیشنیدم، احساس آزادی میکردم.