متن پشت جلد
به هر حال یک نفر زودتر از بقیه دید که خورشید، ناگهان بالا جهید و دوباره پایین رفت، و آسمان برای لحظهای کوتاه روشن و دوباره تاریک شد. عدة زیادی این منظره را دیدند و آب دهانشان را قورت دادند، بعضیها زیر چشمی به هم نگاه کردند، عدهای فکر کردند شاهد یک خطای بصری بودهاند و لبخند زدند. اما بالاخره همه در نهایت حیرت فهمیدند توپ بزرگ قرمزی که روی خط افق قل میخورد، خورشید بود.
ـ از متن کتاب ـ
نقد و بررسی
محور اصلی 13 داستان کوتاه این مجموعه درباره روابط میان انسانهاست که نویسنده با نگاهی اجتماعی آنها را روایت کرده است . راویان داستانهای این کتاب غیر از یکی همگی زنانی هستند که اغلب راوی اولشخصاند . نویسنده در واقع حامل یک سری از تجربیات چند سال اخیر خود را در قالب داستانهایی کوتاه بیان کرده که بیشتر درباره اقشار متفاوتی از آدمهای جامعه امروزی است : « مینا خانم از آن زنهایی نبود که زود بشود فهمید اسمش مینا خانم است و بعد راحت مینا خانم صدایش کرد . از آن زنهایی بود که باید حتماً خانم رئیسی صدایش میکردی و او هم خیلی آرام نگاهت میکرد و میگفت : بفرمایید . و البته اگر طرفش بچهای همسن و سال من بود ، با لبخندی که دندانهای سفید و براقش را بین لبهای قرمزش نشان دهد ، میگفت : جانم ؟ » داستانهای دیگر این مجموعه عبارتند از : « برف ، نامه ، توپ بازی ، اثاثکشی ، پناه ، باد ، و . . . . » گفتنی است داستان « اثاثکشی » از این مجموعه نیز رتبة دوم مسابقه « کلک شبانه » رادیو تهران را از آن خود کرده است .