صلابت صدای شاعر
صلابت صدای شاعر
صلابت صدای شاعر
چرا جان اشبری شاعر مهمی است؟
چرا جان اشبری شاعر مهمی است؟
چرا جان اشبری شاعر مهمی است؟

جان اشبری، موثرترین و خلاقترین شاعر نسل خود در ادبیات آمریکا، در 90 سالگی دنیا را ترک کرد. هارولد بلوم، منتقد پرنفوذی که بیش از همه به کسب شهرت جهانی او کمک کرده بود، دربارۀ او میگوید: «کسی را سراغ ندارم که مانند اشبری بتواند از هجمۀ قضاوت سخت زمانه، اینچنین جان سالم به در ببرد.» آثار اشبری از ابتدا محل مناقشه و تضارب آرای منتقدان بود. یکی از آنها، نخستین اثر او با نام «سوگند زمین تنیس» را که در سال 1962 منتشر شده بود، «آشغال» دانست. حتی پس از آنکه در سال 1975، پس از انتشار مجموعۀ شعرش به نام «تصویر خود در آینه محدب» جایزۀ ادبی پولیتزر، جایزۀ حلقۀ منتقدان کتاب ملی و جایزۀ کتاب ملی را گرفت، عدهای تلاش کردند بر سر راه موفقیت او سنگاندازی کنند و با مقالههای انتقادی متعدد، اسباب شهرت او را برچینند.
نخستین آثار اشبری، اغلب در حلقههای ادبی آوانگارد شناخته میشد، اما رفتهرفته با انتشار کتاب «تعدادی درخت» و بعدتر تصویر خود در آینه محدب، شهرتش از چاردیواریهای انحصاری محافل خاص ادبی فراتر رفت و شعرهایش با آنکه زبان نسبتا مشکلی داشت، با استقبال عموم مواجه شد. در حالی که اغلب همدورهایهای او، تمام تمرکزشان را بر روی فعالیتهای اجتماعی گذاشته بودند، او تمام زندگیاش را در یک کلمه خلاصه کرده بود: شعر. او در دهۀ 50 و 60 در کنار کنث کوچ، جیمز شایلر، فرانک اوهارا و .... عضوی از مکتب شعری نیویورک بود که همگی تلاش میکردند جریان مدرنیسم، سورئالیسم و آبستره رایج را نیز به سمت شعر سوق دهند.
رابطۀ صمیمانۀ اشبری با پدربزرگ مادریاش، هنری لارنس که استاد فیزیک در دانشگاه روچستر بود، باعث شد که از همان سالهای کودکی به سمت کتاب خواندن جذب شود. او بخش عمدۀ روزهای کودکیاش را در خانۀ ویکتوریایی پدربزرگ گذراند و همانجا بود که چارلز دیکنز و تی. اس. الیوت را شناخت. او دربارۀ پدربزرگش میگوید: «مرد محترمی بود که به فرهنگ ویکتوریایی، ادبیات کلاسیک و زبان لاتین علاقه داشت.» دو برادر اشبری، یکی بر اثر بیماری و دیگری در جنگ جهانی دوم، در سالهای کودکی او جانشان را از دست دادند و این اتفاقها تاثیر زیادی بر روحیۀ او گذاشت. مدتی بعد به دانشگاه هاروارد راه پیدا کرد؛ جایی که جمعی از منتقدان بزرگ امروز همکلاسیهای او بودند. کمی بعدتر او به واسطۀ اشعارش عضوی از حلقههای ادبی روز شد و از همانجا مسیر کار حرفهایاش را در ذهن تجسم کرد.
اشعار او بازیگوشانه، در عین حال اندوهگین، ابزورد و بدیعاند، اما بیش از هر چیز دیگری منحصر به فرد و قابل تشخیصاند. اگر برخی شعرای آمریکایی، غنای ادبیات آمریکا و سنتهای آن را تداعی میکنند، اشبری خود بدعتگذار سنتی تازه در این میان است. کلیشهای نخنما شده است اگر در ستایش نویسنده یا شاعری بگوییم که کسی چون او نیست؛ اما حقیقت این است که در شعر و غنای ادبی، کسی مثل او نیست. نه آنکه کسی تلاش نکرده باشد تا شبیه او شود. چارلز مکگرث، سردبیر نیویورک ریویو آو بوکز از سال 1995 تا 2004، میگوید که بسیاری از عناوین شعرها در دوران کاریاش منجملگی میتواند در دستۀ «تقلید از اشبری» قرار بگیرند. او با فاصله، شاعری است که از آثارش بیشترین میزان تقلید شده است. این گسترۀ پهناور تقلیدها و اثرگذاریها، موکد این است که تا چه اندازه سرچشمه و منبع آن متعالی و غنی است. اشعار اشبری، از لحاظ زبان، لحن و سبک محدودیت ندارد و همواره در میان انواع مختلف در نوسان است تا در خدمت چیزی باشد که خود او «تجربۀ تجربه» مینامیدش.
استیون کوچ نویسندۀ نیویورکتایمز بوک ریویو دربارۀ شعرهای او میگوید: «اغلب توضیح دادن اینکه شعرهای او به چه معناست کار مشکلی است، بنابراین باید به این توجه کار که موقع خواندن آنها، چه احساسی پیدا میکنیم و آقای اشبری این عدم قطعیت را دوست دارد.»
شهر قرون وسطیای، با تصویری از
پسرِ پیشاهنگ ژاپنی؟ برف
که آمد زمانی بود که خواستیم برف ببارد؟
تصاویری زیبا؟ در تلاش برای الغای ایده ها،
آن گونه که در این شعر؟ اما ما
به آن ها باز می گردیم چنان که دوباره به همسرمان،
معشوقی که در آرزویش بودیم را وا مینهیم؟
حالا باور خواهند کرد آن را
آنگونه که خود ما باور داریم.
در مدرسه فکرها بیرون میجهند:
آنچه باقی ماند شبیه میدانی بود.
چشمانت را ببند و آن را تا کیلومتر دورتر احساس میکنی.
حالا بازشان کن در یک مسیر عمودی باریک
چه ممکن است به ما بدهد ؟ آنی، شاخه گل هایی؟
این شاعر نوآور، در مصاحبهای در سال 1991 گفت که روشی برای خواندن اشعارش وجود دارد که کار را برای علاقمندان آثارش راحتتر میکند: «اشعارم را چون موسیقی در نظر بگیرید. واژهها در کنار یکدیگر معنای تازهای پیدا میکنند. آنچه در یک لحظه میشنوید، انعکاسی است از کلمهای که قبل از آن شنیدهاید یا بعد از آن میشنوید.»
بعضی از شعراء مانند صدفهایی هستند که سالها طول میکشد تا مرواریدی تولید کنند. اما او چشمهای بود که هر لحظه میجوشید و خلق میکرد: 28 مجموعه شعر مجزا حاصل سالهای زندگی او بود. اشعاری که گاه ممکن بود بعد از چند بیت پایان یابند و گاه طولشان به بیش از 200 صفحه میرسید.
اشبری شاعری بود که از هر طریقی تلاش میکرد انگارهها و پیشفرضهای محدودکننده را کنار بزند و اثری تازه خلق کند. مثلا چند شعر را به زبان فرانسوی نوشت و بعد آنها را به انگلیسی ترجمه کرد. دلیلش؟ جلوگیری از ورود واژگان و عبارتهای عرفیای که در ذهنش جای خوش کرده بودند. بدون شک او سرشار از قریحه و استعداد بود، اما چند نفر را سراغ دارید که اینگونه حرمتگذار هنر و استعدادشان باشند و از هر بنبست، پنجرهای بسازند رو به تعالی و پیشرفت کارشان؟
منابع: گاردین
نیویورکر
-----------------------------------------------------
* چه چیزی شعر است/ مترجم: هادی محیط