نام نیک و لعن ابدی
نام نیک و لعن ابدی
نام نیک و لعن ابدی
نگاهی نزدیکتر به امیر کبیر
نگاهی نزدیکتر به امیر کبیر
نگاهی نزدیکتر به امیر کبیر

نام نیک و لعن ابدی
نگاهی نزدیکتر به امیر کبیر
چهارشنبه 22 آبان سال 1240 شمسی، نقطهعطفی در تاریخ معاصر ایران است. در این روز شادروان میرزا تقیخان امیرکبیر به حکم و فرمان ناصرالدینشاه، از پس قریب به سهسال توطئه و نیرنگ و فریب، از مقام صدرات عظمایی برکنار شد و دشمنان این ملک و ملت بهظاهر شادکام شدند و صبح روز بعد -پنجشنبه 23 آبان- امیر متن فرمان خود را دریافت کرد:«چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کل عساکر است فرستادیم. به آن کار اقدام نمایید، تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگران از چاکران که قابل باشند، واگذاریم.» دغلکارانی که توانسته بودند امیر را از اریکه قدرت به زیر کشند، طی اعلامیهای به همه نمایندگان سیاسی و سفرای مقیم ایران چنین نگاشتند: تمامی القاب امیر که بهصورت رسمی به او داده شده بود همچنان محفوظ باقی خواهد ماند. امیر با طیبخاطر و بهصورت خودخواسته از مقام صدارت عظمایی کنارهگیری نموده و علت استعفای وی کثرت مشاغل اعلام شد و امیر در کمال صداقت و سادگی، در پاسخ فرمان شاه نوشت:«در باب فرمایشی که فرموده بودند، این غلام نوکر هستم و مطیع حکم سرکار همایون. اما یک دفعه لازم است که حضور همایون شرفیاب شوم و بعضی عرضها بکنم. حالا هروقت را مقرر میفرمایند، قدری شرفیاب شوم.»
شاه ریاکار و فریبخورده قجری، پیامی مرحمتآمیز برای امیر ارسال کرد و امیر در پاسخ پیام او نوشت: «دستخط مبارک که مایه افتخار این غلام ارادت فرجام بود، زیارت کرده، فرمایش مرحمتآمیز آن مایه امیدواری و سرافرازی این غلام گردید. اگرچه این غلام قابل آن نیست که تواند در خاکپای مبارک مصدر خدمتی و نوکری گردد که مقبول طبع مشکلپسند مبارک شود، اما از آنجا که فدوی ادنا (= کمترین) نوکر و جاروبکش آستانه مبارک است، بدیهی است بهقدر قابلیت و استحضار نوکری در عرایض لازمه آنچه در تعقل قاصر این غلام رسد، با اجازت خاطر مبارک جرات به عرض خواهد کرد تا رای مبارک به چه اقتضاء نماید. بنا به اجازت و اراده خاطر مرحمت ذخایر که امر و فرمایش شده بود، استدعا دارد امروز یا صبح هر وقت که فراغتی برای وجود عافیت محمود مبارک باشد، ساعتی این غلام را اذن شرف حضور مبارک فرمایند.» شاه فریبکار جرات رویارویی با امیر را نداشت، همچنان که پدر نابهکارش بههمراه حیلهگری بهنام حاج میرزا آقاسی، قلم و قرطاس را از میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی، دریغ داشته بودند او نیز رو از امیر میپوشاند و امیر در برابر این کار شاه نوشت: «قربان خاکپای همایونت شوم. در عریضه اول جسارت به عرض کردم که غرض از این عرض، زحمت به وجود مبارک نیست و البته اگر میدانستم باعث زحمت است، جسارت نمیکردم، حالا باز عرض میکنم که مقصودی از این عرضها ندارم، زیرا که این غلام زحمت و ناراحتی شب و روز خود را قرار دادم که شما اظهار راحتی و خوشوقتی بفرمایید. آن هم که نشود، وای بر حال این غلام. دیگر شما پادشاه و ولینعمت هستید و قادرید هرطور سیاستی در حق این غلام بفرمایید. در این صورت معلوم است در اینگونه عرایض حق بهجانب غلام نیست و امید است که باعث ملالت خاطر همایون نشود.
شاید این سوال پیش آید چرا امیر چنین مینگاشت و خود را جاروبکش دربار شاهی مینامید و شاه را قادر به هرطور سیاستی در حق خود میدانست؟ امیر نمکنشناس پادشاهان قاجار را در حق صدراعظمهای پیش از خود – میرزا ابراهیمخان کلانتر و میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی- دیده بود پس چرا بهرغم آن همه خدمت، تسلیم محض بود و منتظر ماند تا آنچه که میخواهند دشمنانش بهسرش بیاورند؟
امیر اهل سیاست صادقانه بود و با آنکه در 22 سالگی بههمراه خسرومیرزا پسر هفتم عباسمیرزا برای عذرخواهی کشته شدن گریبایدوف، سفیر روسیه به مسکو برای دیدار تزار رفته بود و در کنفرانس ارزروم، اغتشاش علیه خود و هیأت همراهش را مشاهده کرده بود بهرغم آنکه برای به قدرت رساندن ناصرالدین میرزا، پس از مرگ محمدشاه در کاخ محمد به محدوده محمودیه -در بالادست چهارراه شهید چمران، پارکوی قدیم- از حاج محمدمهدی تاجر تبریزی، مبلغ یکصدهزار تومان قرض گرفت تا او ناصر الدین شاه شود و هرگز باور نمیکرد بههمین سادگی تمامی خدماتش نادیده گرفته شود و پاسخ شاه به او باردیگر فریبش داد: جناب امیرنظام، بهخدا قسم، بهخدا قسم، هرچه مینویسم حقیقت است و فوقالعاده شما را دوست میدارم. خدا من را بکشد اگر بخواهم تا زندهام از شما دست بردارم، یا اینکه بخواهم بهقدر سر سوزنی از عزت شما کم کنم. طوری نسبت به شما رفتار خواهم کرد که حتی یکنفر هم از موضوع اطلاع پیدا نکند. بهنظر میآمد که زیادی کار شما را خسته کرده بود حالا دو، سه قسمت کارها را بهعهده خودم گرفتهام به تمام فرامین نظامی و کشوری که سابقا به مهر و امضای شما صادر میشد، از این به بعد هم به مهر شما خواهد بود. تنها فرقی که کرده این است که مردم ببینند من شخصا به امور غیرنظام رسیدگی میکنم. در کارهای نظام ابدا دخالتی نخواهم کرد، مگر چیزی که شما مصلحت بدانید، مبادا خیال کنید اجازه دهم کسی عریضه بیخودی بنویسد، یا درباره هیچکس حقوق و مستمری برقرار کند یا مثل زمان شاه بهره پولی بههدر برود. حاشا یک شاهی بیشتر از آنچه مقرر داشتهاید به هیچکس بدهم یا اینکه هیچکس بتواند حرفی بزند.
شاه قاجاری بر هیچکدام از عهد و پیمانی که خود معترف شده بود، باقی نماند و امیر جان بر سر خدمت گذارد و بیکفایتی چون میرزا آقا خان نوری –سرسپرده سفارت انگلیس در تهران- سرانجام پس از سالها وطنفروشی در بیستم محرم سال 1237 شمسی، فرمان عزلش صادر شد. چون شما جمیع امورات را بهعهده خود گرفتید و احدی را شریک و سهیم قرار ندادید و خبط و خطاها اتفاق افتاد و کمکم امورات دولت معوق مانده… لهذا امروز که بیستم محرم است شما را از منصب صدارت و نظام الملک (میرزاکاظم خان فرزند میرزا آقاخان) و وزیر لشکر (میرزا فضلالله خان برادر میرزا آقا خان) را از مناصب خود معزول فرمودیم. «دوران فترت» نام ایام صدارت میرزا آقا خان نوری است و سالهای درخشان حکومت امیر، همیشه و همواره رسمالعین سیاستمداران روزگار ما، عوامفریبی و دروغ، پنهان شدن پشت ارزشهای ذاتی جامعه، سوءاستفاده از احساسات پاک مردم و اعمالی از این دست، دستاویز کسانی است که خیال میکنند برای همیشه آنها را بر اریکه قدرت نگاه میدارد. در تاریخ معاصر کشورمان از این گونه تجربهها بسیار داریم. قدرت رفتنی است و نام نیک ماندنی است. نام نیک امیر به روزگاران باقی میماند و ناصرالدین شاه و میرزا آقا خان دچار لعن ابدیاند.
نصراله حدادی