ارتباط میزان سخاوت با محیط پیرامون
ارتباط میزان سخاوت با محیط پیرامون
ارتباط میزان سخاوت با محیط پیرامون
سخاوت شما به خیابانی که در آن راه می روید،ربط دارد
سخاوت شما به خیابانی که در آن راه می روید،ربط دارد
سخاوت شما به خیابانی که در آن راه می روید،ربط دارد

بخش اول
چارلز مونتگومری، آتلانتیک — جامعهشناس سرشناس، اروینگ گافمن، گفته است که زندگی سلسلهای از اجراهاست که همۀ ما در آن بهطور پیوسته اثری را که بر دیگران میگذاریم مدیریت میکنیم. اگر اینچنین باشد، پس مکانهای عمومی هم، مثل خانه و اتاق پذیرایی، حکمِ صحنههای اجرا را خواهند داشت. معماری، منظره، ابعاد صحنۀ اجرا و سایر عوامل پیرامون ما پیامهایی به ما مخابره میکنند دربارۀ اینکه چگونه نمایشمان را اجرا کنیم و چه رفتاری با دیگران داشته باشیم.
ممکن است مردی در پسکوچهای پوشیده از دیوارنگاشتههای شلوغ و نامرتب ادرار کند، اما فکرش را هم نمیکند که این کار را بیرونِ خانۀ یکی از اقوامش در محلهای شیک و تمیز هم انجام دهد. او بیشتر تمایل دارد لطف و محبت خود را زمانی ابراز کند که در میان خانواده و دوستان یا در معرض دید است، نه در پسکوچهای چرک و بدمنظر. از دید گافمن اینها پاسخهایی آگاهانه و حسابشده به مقتضیات صحنه هستند. اما اخیراً ما پی بردهایم که برخی عکسالعملهای اجتماعی ما حتی بدون ملاحظۀ آگاهانۀ خودمان صورت میگیرند. روند تکاملی ما نیز همانند سایر حیوانات بدین گونه بوده است که تهدیدها و پاداشهای محیط اطرافمان را بهشکلی ناخودآگاه برآورد کنیم.
زیستشناسان تکاملی دی. اس. ویلسون و دنیل اوبراین تصاویری را از نماهای مختلف خیابانهای محلۀ بینگهمتون نیویورک به افرادی نشان دادند که آنجا زندگی نمیکردند. سنگفرشهای شکسته، چمنهای نامرتب و خانههای مخروبه در برخی از این خیابانها خودنمایی میکرد. در برخی خیابانهای دیگر پیادهروهای تروتمیز و حیاطها و خانههای آراسته و مرتب به چشم میآمدند. پس از مشاهدۀ تصاویر از داوطلبان خواسته میشد تا وارد بازیای شوند که اقتصاددانان تجربی آن را طراحی کرده بودند. به آنها گفته شده بود که در این بازی قرار است با فردی از ساکنین محلهای که تصاویرش را دیده بودند مبادله کنند. احتمالاً خودتان میدانید واکنش آنها چه بود. داوطلبان هنگامی که فکر میکردند با فردی از محله تمیزتر و آراستهتر سروکار دارند، سخاوت و اعتماد بیشتری نشان دادند. ممکن است این پاسخ از نظر شما واکنشی منطقی به جلوههای فرهنگ اجتماعی هر محله باشد؛ مثلاً آراستگی حاکی از آن است که مردم به هنجارهای اجتماعی احترام میگذارند. اما حتی کیفیت سنگفرش خیابان و پیادهرو -که هیچ ارتباط منطقی با میزان اعتمادپذیری ساکنان یک خیابان ندارد- بر قضاوت آنها تأثیر گذاشت.
در واقع، ما بهطور معمول طوری به محیطمان واکنش نشان میدهیم که ظاهراً ارتباط چندانی با تفکر آگاهانه یا منطق ندارد. برای مثال، هر چند که همۀ ما قبول داریم بسیار احمقانه است اگر اجازه بدهیم دمای دستمان شیوۀ رفتارمان با غریبهها را تعیین کند، اما بررسیهای آزمایشگاهی نشان میدهند که آدمها وقتی یک نوشیدنی گرم را در دست نگه داشتهاند، بیشتر از زمانی که این نوشیدنی سرد باشد به غریبهها اعتماد خواهند کرد. در آزمایش دیگری مشخص شد که پیادهشدن از پلهبرقیای که رو به بالا میرود بیش از پایینآمدن از پلهبرقی حس سخاوت و مهربانی ما را برمیانگیزاند؛ در حقیقت، به نظر میرسد صعود، به هر شکلی که باشد، موجب رفتارهای شایستهتری میشود.
پژوهشگران دانشگاه کارولینای شمالی با مشاهدۀ خریداران در یک مرکز خرید دریافتند شمار کسانی که به خیریۀ سپاه رستگاری کمک مالی کرده بودند در میان افرادی که پس ازبالارفتن از پلهبرقی پیاده شدهاند دوبرابر کسانی بود که از پلهبرقی پایین آمده و پیاده شدهاند. آنها همچنین دریافتند افرادی که قطعۀ فیلمی از مناظر فیلمبرداریشده را از پشت شیشۀ هواپیما تماشا کرده بودند، نسبتبه کسانی که فیلمهای ضبطشده را از پشت شیشۀ اتومبیل دیده بودند، در بازیهای کامپیوتری همیاری بیشتری از خود نشان میدادند. در چندین آزمایش دیگر ارتباط مشابهی بین ارتفاع و نوعدوستی مشاهده شد. پژوهشگران بر این باورند که قرارگرفتن در بلندی یا صرف عمل بالارفتن به ما یادآوری میکند که در اندیشه و رفتارمان بلندنظر باشیم.
عصبپژوهان فهمیدهاند که نشانههای محیطی، پاسخهای فوریای را حتی پیش از آنکه ما آگاه شویم در مغز انسان برمیانگیزانند. هنگامی که وارد مکانی میشوید، هیپوکامپ، متصدی خاطرات ذهنی، فوراً وارد عمل میشود. آنچه را که در هر لحظه میبینید، با خاطرات اولیۀ شما مقایسه میکند تا نقشۀ ذهنی آن مکان را ترسیم کند، اما پیامهایی را نیز به مراکز بیم و پاداش مغز ارسال میکند. همسایۀ آن، هیپوتالاموس، پیش از آنکه بیشترِ ما حتی دربارۀ خطرناک یا ایمنبودن آن مکان به نتیجهای رسیده باشیم، از طریق ترشح هورمون به آن علائم واکنش نشان میدهد. مکانهایی که ملالآور یا بسیار سردرگمکننده به نظر میآیند، موجب آزادشدن آدرنالین و کورتیزول، هورمونهای مرتبط با ترس، و اضطراب میشوند. مکانهای آشنا و قابل رفتوآمد و مکانهایی که خاطرات خوش را در ذهن تداعی میکنند، به احتمال بیشتری هورمون حالِ خوب یا سروتونین و همچنین هورمون دیگری به نام اکسیتوسین را فعال میکنند که از حس اعتماد بینفردی استقبال کرده و آن را تقویت میکند.
روزی که پل زک، متخصص حوزۀ اقتصادعصبشناسی، را در آناهایمِ کالیفرنیا ملاقات کردم به من گفت، «مغز انسان انطباقپذیر است و دائماً خود را با محیطی که در آن قرار میگیرد وفق میدهد». زک پژوهشگری است که نقش اساسی اکسیتوسین را در ارتباطات انسانی کشف کرد. او توضیح داد که ما انسانها، برخلاف برخی پستاندارانِ منزوی و غیراجتماعی، دارای گیرندههای اکسیتوسین متراکمتری در قدیمیترین بخش مغزمان هستیم، و این گیرندهها حتی پیش از آنکه با دیگران وارد صحبت شویم، دستبهکار میشوند.
این مسئله باید دغدغهای برای شهرسازان باشد، زیرا مادامیکه ما به دیگران دل میسپاریم، نه فرهنگ میتواند تضمین کند که همیشه رفتار مناسبی با غریبهها داشته باشیم، نه سازوکارهای زیستی.
برای مثال، پژوهشگران هلندی دریافتند که اکسیتوسین که قاعدتاً باید برای مشارکت در اَعمال همیارانه و بشردوستانه ما را تشویق کند، در اثر بیگانههراسی دچار سوگیری میشود. دانشجویان هلندی پس از استنشاق پودری شیمیایی حاوی اکسیتوسین، با پرسشی مواجه شدند که نمونهای از یک دوراهی اخلاقی است: آیا حاضرید فردی را زیر قطار هل دهید، اگر اینکار زندگی پنج نفر دیگر را نجات دهد؟ مصرف اکسیتوسین سبب شد این دانشجویان به احتمال کمتری فردی را که نام سنتیِ هلندی دارد به زیر قطار هل دهند، اما به احتمال بیشتری حاضر بودند فردی را که ظاهراً نامی اسلامی داشت، قربانی کنند. این قبیلهگراییِ ضدجهانوطنی ممکن است در نگاه اول و تا زمانی که معجزۀ قابلیت شهرهای بزرگ و بهویژه مکانهای عمومی بزرگ در برانگیزاندن و تقویت اعتماد و همکاری را مد نظر قرار ندهیم ناامیدکننده به نظر برسد. طراحی (شهری) این ظرفیت را دارد که ما را بهسمت اعتماد و همدلی سوق دهد، بهنحوی که انسانهای بیشتری در نظرمان شایستۀ احترام و توجه باشند.