ارتباط سخاوتمندی با محیط پیرامون/بخش 2
ارتباط سخاوتمندی با محیط پیرامون/بخش 2
ارتباط سخاوتمندی با محیط پیرامون/بخش 2
سخاوت شما به خیابانی که در آن راه می روید،ربط دارد
سخاوت شما به خیابانی که در آن راه می روید،ربط دارد
سخاوت شما به خیابانی که در آن راه می روید،ربط دارد

زک برای روشنکردن این ایده، مرا برای قدم زدن به خیابانی در کالیفرنیای جنوبی برد که مرکز اصلی جشنها و بزمهای این منطقه بود. خیابانی که متاسفانه نشان از وضعیت نامطلوب فضاهای عمومی در آمریکا دارد، زیرا آنطرف ورودی دیزنیلند قرار گرفته است، یعنی پس از آنکه پول بلیط را پرداختید.
ما از زیر مسیر حاشیۀ محیط بر تِمپارک رد شدیم، از میدان فرعی شهر گذر کردیم، تالار ایواندار شهر هم آنجا بود، سپس در میانۀ راه مِین استریت یو.اس.ای توقف کردیم، خیابانی که نماد شادمانیِ مفرط شهری است. این مکان پر بود از مردمی با سنین مختلف و نژادهای متفاوت، که کالسکهها را هل میدادند، دست در دست یکدیگر قدم میزدند، به ویترین مغازهها نگاه میکردند و در میان غذاخوریها و دستگاههای بازی آرکید(دستگاه سرگرمی سکه ای) عکس میگرفتند.
دلایل بسیاری برای این فرح و شادمانی در مِین استریت یو.اس.ای وجود دارد که مهم ترین آنها این است که مردم در اصل به اینجا میآیند که شاد باشند. اما زک مرا تشویق کرد که از اثرات هدایتکنندۀ محیط و چشمانداز اطراف غافل نشوم. هیچکدام از ساختمانها در نبش این خیابان بیش از سه طبقه نبودند، اما طبقههای بلااستفادۀ بالایی ترفندی بصری در خود داشتند. اندازه آنها کوچکتر و بهمیزان دوسوم بقیه ساختمان در نظر گرفته شده بود تا تداعیکنندۀ حالت بیخطری و صلح و صفای اسباببازیها باشد. درعینحال، از سایبانهای راهراه و حروفچینیهای طلایی روی شیشههای ساختمانها گرفته تا پلاسترهای مصنوعی که با ظرافت روی نمای ساختمانها کشیده شده بودند، همۀ این ریزهکاریها و جزئیات در ظواهرِ مصنوعیِ این خیابان بهمنظور فروبردن شما در عمق یک نوستالژی تسکینآمیز است.
دیزنی و تمام طراحانش از صنعت فیلم و سینما آمده بودند و بخش مین استریت دیزنی را طوری طراحی کردهاند که شبیه صحنه یا سکانسی از یک فیلم باشد و عناصر استفادهشده برای القای این حسْ چنان متقاعدکنندهاند که هر بازدیدکنندهای احساس میکند بخشی از این صحنه یا سکانس است. آنها بهویژه میخواستند بازدیدکنندگان موج غیرانسانی و ماشینیای که در آن زمان حتی در حال اشاعهیافتن به خارج از لسآنجلس بود را فراموش کنند. جان هنچ، مشاور ارشد دیزنی و رهبر گروه مهندسان تخیل که در سال ۱۹۷۸ از سوی دیزنی نشان افتخار دریافت کردند برای من توضیح داد، «ما در شهرها تهدید میشویم، با دیگران حرف نمیزنیم، خیلی چیزهایی را که میشنویم باور نمیکنیم، به خاطر اینکه نگاهمان به دیگران نیفتد، به چشمان کسی نگاه نمیکنیم، به دیگران اعتماد نداریم. ما تنها شدهایم. اگر همچنان با چشم بستن بهروی دیگران، خود را منزوی کنیم، بهمعنایی مرگ ما فرا رسیده است». او در ادامه گفت، «والت میخواست به مردم قوت قلب بدهد... بدونشک حال و هوای نوستالژیکی در دیزنی وجود دارد، اما نوستالژیِ چه چیزی؟ هیچگاه همچین خیابانی در واقعیت وجود نداشته است. اما این خیابان یادآور چیزهایی در شماست که آنها را به فراموشی سپردهاید».
استر استرنبرگ، متخصص ایمنیشناسی عصبی، در اولین بازدیدش از این خیابان مسحور مناظر آن شد. استرنبرگ که ارتباط بین محیط، سلامت و مغز انسان را بررسی میکند، اینگونه نتیجهگیری کرد که طراحان مین استریت یو.اس.ای درک شگفتآوری از علم عصبشناسیِ محیط داشتهاند. او به من گفت، «آنها کارشان را استادانه انجام دادهاند. این مهندسان در دهۀ ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، بسیار پیش از آنکه ما از عصبشناسی درک درستی داشته باشیم، فهمیده بودند که چطور با استفاده از طراحی، مردم را از مکانی آکنده از ترس و اضطراب به سرایی شادمان و امیدبخش جلب کنند.
اثر محیطی ریشه در شیوهای دارد که مغز بین حافظه و عواطف ارتباط برقرار میکند. از یک سو، چشماندازهای تحریک کنندۀ مین استریت یو.اس.ای -ایستگاه قطار منحصربهفرد، تالار شهر، دورنمای قلعۀ زیبای خفته- فوراً شما را جلب چشمانداز میکند و از اضطرابی میکاهد که، در تنظیمات اولیۀ مغز شما، برای واکنش به موقعیتی نامطمئن و محیطی پیچیده وجود دارد. این عناصر درعینحال نقش محرکهای عاطفی را هم ایفا میکنند. هیپوکامپ نهفقط به پیامهای دیداری، که به تمام حسهای ما ازجمله بویایی واکنش نشان میدهد. پس فرقی نمیکند سایبانها شبیه آبنباتهای راهراه باشد یا رایحۀ متصاعدشده از پخت شکلاتهای شیری و کاکائویی در پیادهرو به مشامتان برسد، اشارات و استعارههای دیزنی خاطراتی را به یاد شما میآورند که احساس آرامش و امنیت خاطر را در پی دارند، هر چند این خاطرات به همان اندازه که از تجربۀ واقعی ما ناشی میشوند، میتوانند برآمده از گذشتهای ساختگی باشند. (این تأثیر آنچنان قوی است که طراحان و سازندگانِ تسهیلاتِ مراقبتیِ بیمارانِ روانی حاد، مکانهای مشابهی را در فضاهای عمومی بنا کردهاند، با این نیت که چشماندازها و فعالیتهای خیابانی آن، با بهکارگیری عناصر تداعیکننده شهرهای کوچک در قدیم، آرامش را برای ساکنان این مکانها به ارمغان بیاورد).
طراحی جامعهستیز
مستندات بسیاری دربارۀ اثر زیباشناسی بر عواطف وجود دارد. مثلاً میدانیم که رؤیت مداوم آشغال، دیوارنگاشته و مکانهای مخروبه، بهویژه در میان کهنسالان، احساس بیزاری و افسردگی ایجاد میکند. پژوهشهای حوزۀ بیوفیلیا نشان میدهند که جلوهها و مظاهر طبیعت نهتنها ذهن را تسکین میدهند، بلکه نگرش ما را تغییر داده و جوانمردی و اعتمادمان را نسبت به دیگران افزایش میدهد.
همچنین میدانیم که مشاهدۀ زوایای تیز در معماری، همانند تصویر کارد تیز یا خار، مراکز ترس را در مغز فعال میکنند و در نتیجه هورمونهای استرس آزاد شده و به ما اجازه نمیدهند که در همچین محلهایی توقف داشته باشیم و با مردم معاشرت کنیم.
اما مناظر شهری برای گریزاندن مردم نیازی به شکل و شمایل رعبآمیز خاصی ندارند. فضاهای نامساعد اجتماعی در شهر به فراوانیِ دیوارهای سفید هستند. در واقع، دیوارهای سفید خود بخشی از مشکلاند.
مطالعات یان گیل در مورد حاشیههای خیابان مستنداتی در این باره ارائه میکند. گیل و دیگران دریافتهاند که اگر نمای خیابانی یکدست باشد، تقریباً بدون هیچ دری، تنوعی یا کسبوکاری، مردم هر چه سریعتر از آن رد میشوند. اما اگر در خیابانی نماهای متنوع، ورودیهای متعدد و تراکمِ کسبوکارها در هر بلوک به چشم آید، مردم آهستهتر در آن خیابان قدم میزنند و بیشتر توقف میکنند. در حقیقت، در قیاس با نماهای ملالانگیز، مردم به احتمال بیشتری روبهروی نماهای روحبخش و نشاطانگیز میایستند و تماس تلفنی برقرار میکنند.
خوشبختانه برخی شهرها تصویب قوانینی را آغاز کردهاند که مانع از نابودی معاشرتپذیری خیابانها توسط سازندگان بنا میشود. شهر ملبورن در استرالیا قوانینی را اتخاذ کرده است که نماهای بیرونی یکنواخت، ملالآور و مرتفع را ممنوع میکند و فروشگاهها و رستورانهای جدید را ملزم کرده است که در و ویترین داشته باشند بهطوری که دستکم ۸۰ درصد نمای جلوی ساختمان را تشکیل دهد. شهرهای دانمارک پا را از این نیز فراتر نهادهاند. در دهه ۱۹۸۰ بیشتر شهرهای این کشور عملاً بانکها را از تأسیس شعبه در خیابانهای مرکز خرید اصلی منع کرده بودند. مسئله این نیست که دانمارکیها از بانک بدشان میآید، بلکه جلوۀ بیرونیِ خنثای بانک، روح زندگی را از حاشیه خیابان میمکد و شمار بیشتری از آنها میتواند خیابانی را از زندگی تهی کند. مسئله این است که حق شهروندان در داشتن فضای عمومی سالم و زندگیبخش بالاتر از حق هر کس دیگری است که با هر اقدامی آن را از بین ببرد؛ این باور احتمالاً در آن بلوکهایی از منهتن که، سر نبش یک چهارراهش، چهار بانک با هم رقابت میکنند نادیده گرفته شده است.
نیویورک در سال ۲۰۱۲ تلاش کرد تا از این قافله عقب نماند و ضوابط جدیدی برای منطقهبندی و کاربری زمین اتخاذ کرد که عرض طبقۀ همکف فروشگاهها را در خیابانهای اصلی محلۀ آپر وست ساید محدود میکرد. در خیابانهای شلوغ کلمبوس و آمستردام، ساختمانهای واقع در قوارههای زمین بیش از ۱۵ متر، باید بخشی را دستکم به دو کاربری تجاری غیرمسکونی اختصاص دهند و از نماهای بیرونی شفاف استفاده کنند. ضلع رو به خیابان بانکها در خیابان برادوی باید کمتر از ۷.۵ متر باشد. این اقدام تا اندازهای در راستای تلاشی بود که قصد داشت مانع از بلعیدهشدن مغازههای کوچک و خانواگی به دستِ مراکز تجاری بزرگ ملی شود، زیرا همین مغازههای کوچک و خانوادگی هستند که شخصیت این خیابانها را به آن بخشیدهاند. گیل بروئر، زنی که عضوِ انجمنِ محله است، در مصاحبه با نیویورک تایمز گفت «مغازهها روح محلهاند». «داروخانههای کوچک، کفشفروشیها، آنها برای ما همهچیزند». با نجاتدادنِ کسبوکارهای کوچک، بلوکهای سازگار با مقیاس انسانی نیز نجات خواهند یافت.
ونکوور ثابت کرده است که شهرهای متراکم میتوانند نیازمندیهای معاملات املاک را برآورده کرده و در عین حال معماری مساعدی داشته باشند. حتی فروشگاههای تجاری بزرگ یا زنجیرهای برای اینکه جایی در شهر داشته باشند، مجبور شدند سازه و نمای خود را تغییر دهند. به همین دلیل، در یکی از کرانههای پنینسولا، بهعنوان بخشی از مرکز شهر ونکوور، فروشگاهی از زیرمجموعههای شرکت کاستکو و محوطۀ پارکینگ متعلق به آن، زیر برجهای آپارتمانی و ردیفی ازخانههای شهری همسطح خیابان مدفون شدهاند. نزدیک تالار شهر دو فروشگاه، یکی متعلق به کمپانی هوم دیپو و دیگری متعلق به فروشگاههای زنجیرهای وینرز، بر روی ردیفی از کسبوکارهای لب خیابان و در زیر تزئینات پر از گل و برگ آپارتمانهای حیاطدار، مثل گوشتِ وسط همبرگر پرس شدهاند. فروشگاههای بزرگ اجازه دارند ورودی خود را سر نبش قرار دهند و بقیۀ نمای لب خیابان در این بلوک میان کافیشاپ استارباکس، یک خواربارفروشی و چند مغازۀ دیگر تقسیم شده است. نتیجه: اشتیاق شدید برای قیمتهای پایین موجب نابودی خیابان نمیشود. درواقع مردم با قدمزدن، دوچرخه یا مترو خود را به فروشگاههای زنجیرهای میرسانند و مثلاً میتوانند در کنار پنجرۀ کافیشاپِ استارباکس بنشینند و، در باران، کافهلاتۀ خود را مزه کنند.
منبع: ترجمان علوم انسانی