فرانسوا بوتا داشت کار روزانهاش را انجام میداد که ناگهان یک جنگنده ارتش از کنارش رد شد.او میگوید«سوگند میخورم که میتوانستم سفیدی چشمان خلبان را ببینم.&raqu... ادامه مطلب
فرانسوا بوتا داشت کار روزانهاش را انجام میداد که ناگهان یک جنگنده ارتش از کنارش رد شد.او میگوید«سوگند میخورم که میتوانستم سفیدی چشمان خلبان را ببینم.»
صدایش ما را تکان داد، خیلی به ما نزدیک بود.
چنین برخورد... ادامه مطلب
فرانسوا بوتا داشت کار روزانهاش را انجام میداد که ناگهان یک جنگنده ارتش از کنارش رد شد.او میگوید«سوگند میخورم که میتوانستم سفیدی چشمان خلبان را ببینم.»
صدایش ما را تکان داد، خیلی به ما نزدیک بود.
چنین برخورد و مواجهه نزدیکی یادآور این بود که وقتی برای کارت از یک طناب ۵۰ متری آویزان هستی، هر چیزی میتواند اتفاق بیفتد.
محل کار او یک برج مخابراتی در من... ادامه مطلب
شاید شما هم از جمله کسانی باشید که قسمت عمدهی انرژیشان در محیط کار، صرف کار نمیشود. برخورد با دیگران، شنیدن حرفهای منفی اطرافیان، بحثهای بیهوده، شایعه پراکنیها، مبارزه با اخبار منفی و شایعهها و دهها فعالیت دیگر، بخش عمدهای از انرژ... ادامه مطلب
شاید شما هم از جمله کسانی باشید که قسمت عمدهی انرژیشان در محیط کار، صرف کار نمیشود. برخورد با دیگران، شنیدن حرفهای منفی اطرافیان، بحثه... ادامه مطلب
شاید شما هم از جمله کسانی باشید که قسمت عمدهی انرژیشان در محیط کار، صرف کار نمیشود. برخورد با دیگران، شنیدن حرفهای منفی اطرافیان، بحثهای بیهوده، شایعه پراکنیها، مبارزه با اخبار منفی و شایعهها و دهها فعالیت دیگر، بخش عمدهای از انرژی روزانه م... ادامه مطلب